من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

ثبت نگاری روزانه توسط یک پشت میز نشین
من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

ثبت نگاری روزانه توسط یک پشت میز نشین

(21)

واقعیت از آنچه شما می بینید به شما نزدیک تر، سخت تر و تلخ تر است!


فکر اینکه چنین آدمی را دوست داشتم، عذابم می داد. تصور این عذاب دقیقاً مثل سیخ داغی بود که درون قلبم فرو می رفت. حتی خودم هم حماقتم را باور نمی کردم. تا اینکه در یک لحظه و یک زمان خاص تصمیمی گرفتم و این بود که از "دوست داشتن" دست بکشم.

پس انجامش دادم و واقعیت این است که اگر بگویم خیلی راحت بود مثل سگ دروغ گفته ام. به طرز وحشتناکی سخت بود و بدترین مثالش می تواند همان معتادی باشد که مواد به او نرسیده. درد دارد و متاسفانه آدم با تمام وجودش آن را حس می کند، چرا که وقتی کسی را دوست داری یعنی یک جورهایی با تو یکی شده و قسمتی از وجود آدم حساب می شود. درست مثل زمانی که وسیله ایی را گم می کنی و دوستش داری و پیدایش
نمی کنی و دقیقاً همان لحظه ای که از از حس پیدا نکردنش بدن درد می گیری، درد دارد.

مرحله بعدی بایستی فراموش کردن باشد/ فراموش بکنم که بوده است و فراموش بکنم که چقدر حس حماقت دارم. البته نه اینکه فراموش بکنم که چه شد! چون عقل می گوید:"یادت بماند تا تکرار نشود." و باید بگویم که فراموش کردن به مراتب از دوست نداشتن سخت تر است. هرگوشه، هر ماشین، هر فضایی و مکانی خاطره
می شود، حتی اگر آنجا نرفته باشید. لامذهب تا اوقات فراغتت را به گند نکشد، رهایت نمی کند.

باید خاطره ها را دور ریخت. کامپیوتر را روشن کردم و هر چه بود و نبود، همه را با هم، بدون اینکه حتی به عکس های تکی ام توجه کنم SHIFT+DEL کردم. درست در همین لحظه به آدم یک حس خاص دست
می دهد. نه! بگذارید بگویم هجوم احساسات خاص! هم ناراحت، هم خوشحال، هم پیشیمان و هم دلهره از اینکه آیا کار درستی انجام داده ام؟ یعنی یک میلیونیوم درصد هم ممکن است برگردد؟

پوزخندی به حماقت مجددم میزنم و از پای کامپیوتر بلند می شوم.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.