من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

ثبت نگاری روزانه توسط یک پشت میز نشین
من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

ثبت نگاری روزانه توسط یک پشت میز نشین

(49)

امروز کسی که دوستش دارم به من چیزی گفت که حسابی من را بهم یخت. 

گفت که می داند من فکر می کنم او دشمن من است صرف  اینکه از او خواسته ام مداوم مرا زیر سوال نبرد. 

دوستش دارم خیلی زیاد انقدر که گاهی شبها خوابم نمیبرد. من همیشه سعی کرده ام بیشتر از انچیزی که در خود می بینم برای رابطه و حل مشکلات راه گشا باشم و قدمی بردارم. حالا احساس کسی را دارم که با ماهیتابه محکم در صورتش کوبیده اند و در حالی که حسابی گیج و منگ شده ام دارم فکر می کنم که ای بابا! یعنی کجای کار را گند زدم که حالا دارم اینطوری می لنگم؟

ازش خواستم بیشتر با هم حرف بزنیم ولی گفت حالا نمی تواند و وقت کافی ندارد. من در ابری سیاه از محتملات نامحتمل رها شدم و انقدر دوست دارم لااقل بتوانم بهش مسیج بدهم که حالا عیب ندارد بیا چت کنیم که تمام غروب امروز را با خودم در جنگ بودم که نه فعلا هیچی نگو و صبر کن ببین چی میشود!!!

نمی فهمم چرا چنین تصوری کرده. راستش را بخواهید عملا دارد به هشتاد نقطه ام فشار می اید و احساس می کنم به نوعی حتی به من توهین کرده. هر جوری حساب می کنم هیچ منطقی درش پیدا نمی کنم و همین الان اگر بخواهید بدانید تصمیم گرفتم تا هفته دیگر که می خواهد کنکور دکترایش را بدهد بهش اصلا نه زنگ بزنم  و نه مسیج بدهم.

تا حدودی احساس می کنم حتی دلم هم شکسته.

مثل ادمی که نمکش را خورده اند و نمکدانش را شکسته اند.

البته برایش تنبیهی در نظر گرفته ام و آن اینکه فعلا تا اطلاع ثانوی هر کاری که انجام داده ام کافی است و بهتر است مدتی بر روی کارهایی که باید انجام بدهم مترکز بشوم. بعدا سر فرصت مشکلم را که هر چی می خواهد باشد دهنش را سرویس خواهم کرد.


خدا کند درست بشود هر گهی که هست چون دوستش دارم و حوصله دل تنگی کشیدن و گریه کردن را ندارم.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.