من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

ثبت نگاری روزانه توسط یک پشت میز نشین
من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

ثبت نگاری روزانه توسط یک پشت میز نشین

(2)

ساعت سه و نیم نصف شب و من تازه غذا خورده ام و هر کاری می کنم ذهنم آرامش نمی گیرد. تمام چراغ های خانه را خاموش کردم . یک آهنگ بی کلام هم پلی کردم. در حالی که پشت میز ناهار خوری نشسته ام و لیوان چایی را به لبانم نزدیک می کنم، سعی می کنم که خاطرات این چند وقت گذشته را تنها برای لحظه ای از خودم دور کنم.

در حالی که احساس می کنم مورد حجوم احساسات خودم قرار نگیرم با هیاهویی از حس تمام شدن لحظه هایم و حرص عظیمی که بدنم را گرفته به سمت پنجره می روم.


چطور می توانم انقدر کند ذهن و ساده باشم؟ چطور می توانم اینقدر راحت چشمم را روی اتفاقات واقعی زندگی ام ببندم؟ نه خیالات های مسخره. این خیالات مسخره که اجازه نمی دهد من بتوانم زندگی واقعی ام را ببینم و درک کنم تا بتوانم به موقع تصمیم بگیرم.


عصبی به سمت سالنامه ام می روم و کارهای روزانه و هفتگی ام را چک می کنم.

عجیب! پس چرا انقدر کارها کند پیش می رود!؟ من که همه چیز را برنامه ریزی کرده ام. من که همه قدم های خودم را حساب شده برداشته ام.


ناگهان انگار صدایی از درون جواب من را میدهد:

بعضی کارها نیازمند زمان هستند.

تو هم نیازمند زمان هستی تا خودت را دوست بداری.

تا خودت را بفهمی، بشناسی، قدر خودت را بدانی و خودت را درک کنی.


روی صندلی می نشینم. نفس عمیقی می کشم و سعی می کنم این اضطراب همیشگی را خودم دور کنم.

با خودم تکرار می کنم: "که تو هنوز زمان داری" و چشم هایم را می بندم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.