شک ندارم که دلم سخت برای طبیعت تنگ شده است. آنقدر که خواب دویدن در دشت ها و مزرعه ها را می بینم. شاید هم گاهی، خواب پرواز بر فراز طبیعتی که آن را می پرستم.
تنها و تنها یک جا برای من منبع آرامش، خود آگاهی و دریافت مهربانی است و آن فقط از دستان مادر طبیعت انتظار می رود.
شاید در زندگی بعدی ام، درختی باشم که مسافری خسته در راه رسیدن به مقصدش به آن تیکه می کند.
بوی چوبای تر و نمناک..خنکیه علف و سبزه ها زیز پاهات..
رقص باد تو موهات..
هوممم...
(:
چه لذتی بالاتر از این؟