من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

ثبت نگاری روزانه توسط یک پشت میز نشین
من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

من و خودم و تمام چیزهایی که باید در زندگی ام تغییر کنند.

ثبت نگاری روزانه توسط یک پشت میز نشین

(26)

تکرار لحظه ها اتفاق نمی افتد.

طول پیاده رو را با سرعت می دویدم. دیرم شده بود. باید پالتو را می بردم خشکشویی و خیلی زود سوار ماشین می شدم. تو ذهنم شدیدا در گیر حساب و کتاب ترافیک بودم. تصور دیر رسیدن به کلاس واقعا کلافه ام کرده بود. صدایی رشته افکارم را پاره کرد: "خانوم جون تو رو بخدا، یه جوراب ازم بخر بتونم ناهار بخرم. خانوم جون تورو خدا ..." نگاهی از سر عجله انداختم، خواستم بیشتر برگردم و نگاهش کنم اما خیلی دیرم شده بود. بدون اینکه بیش تر توجه کنم با عجله و شاید بی اعتنا از کنارش گذشتم.
توی خشکشویی که رسیدم احساس کردم زیر پاهایم خالی شده. صدایش در سرم انعکاس داشت. ناراحت و نگران شدم. باید هر چه زود تر کاری می کردم. لباس را خیلی زود تحویل دادم و به سمت سوپر مارکت دویدم . یک دانه موز و شیر و کیک خریدم و سعی کردم با آخرین سرعت خودم را به پیرمرد برسانم.
اما... نبود. انگار هیچ وقت آنجا نبود. 
دیگر کلاس هم مهم نبود، ...  مهم فرصتی بود که از دست رفته بود.
کاش به او می گفتم که منتظرم بماند و قول می دادم که بر می گردم. 
کاش حداقل نگاهش می کردم.


قطار لحظه ثانیه ها چه تند گذشت
در ایستگاه زمان گرد انتظار نشست
مسافری نیامد و مهلتی که نبود
و کودکی که به آجر غرور لحظه شکست
سوار واگن خویشم و حسرت دیروز 
قطار می رود و افسوس کاش بر می گشت
قطار رفت و نماند مگر غبار خیال
به روی بوته رویا، میان باور دشت.

* احمد پروین
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.